گزارش‌گونه‌اي از شب اورهان پاموک در تهران


گزارش‌گونه‌اي از شب اورهان پاموک در تهران

(فريبا حاج دايي)

پاموک مي‌نويسد:

- چون کار بهتري سراغ ندارد.

- چون تمام روز در اتاق نشستن را دوست دارد.

- چون شيفته و شيداي کاغذ و قلم است.

- چون به ادبيات، هنر و رمان اعتقاد دارد.

- چون از فراموش شدن مي‌ترسد.

- چون مي‌خواهد تنها باشد.

- چون مي‌خواهد خوانده شود.

- چون مي‌خواهد صفحه را تمام کند.

- چون ديگران انتظار دارند بنويسد.

- چون به بي‌مرگي کتاب‌هايش در قفسه اعتماد دارد.

   او مي‌نويسد چون، دانسته يا نادانسته، به انسان‌ها اعتماد کرده است و مي‌خواهد زندگي را به چيز بهتري تبديل کند و آن را غني‌تر سازد.

   او مي‌نويسد چون مي‌داند هميشه جايي براي رفتن هست، جايي مثل خواب، که نمي‌توان از آن جا بازگشت. او کشف کرده است که در هر آدمي‌زاده‌اي، آدمي‌زادة ديگري پنهان است و مي‌نويسد تا دنيايي که آن آدمي‌زادة دوم را ساخته است عيان کند؛ پس به گوشه‌اي پناه مي‌برد، خودش را حبس مي کند تا خودش را روايت کند.

   گفته است:« زماني متوجه شدم که من با تمام اهالي شهرم، خارج از جايي هستيم که ديگر اهالي دنيا هستند؛ کتاب‌خانة پدرم هم اين را تاييد مي‌کرد.» آن‌وقت بود که پاموک پاشنه را ور کشيد و زندگي‌اش را، اين با ارزش‌ترين سرماية هر آدمي‌زاده را، برخي نوشتن کرد و به قول دکتر مجابي اين‌جا بود که از ادبيات زيبا به ادبيات جامعه رسيد و در يکي از رمان‌هايش تصوير کرد که چه‌گونه شرايط مي‌تواند از قرباني مظلوم، سرکوب‌گر ظالم بسازد و همان‌طور که رضا سيد حسيني خاطر نشان کرد: پاموک مبدل به نويسنده‌اي شد که فقط در بارة يکي از کتاب‌هايش، کتاب سياه، حدود هزارصفحه مقاله نوشته شده است. سيد حسيني معتقد است که او روشي را که اَمبرتو إکو ابداع کرده بود؛ به اوج رساند.

   کريستوفر دوبلگ، نويسنده، محقق و روزنامه‌نگار انگليسي، گفت که پاموک استانبول را از آنِ خودش کرده، همان‌گونه که دو سلف پيشين او، چارلز ديکنز لندن را، و جيمز جويس دوبلين را، از آنِ خود کرده بودند.

   استانبول سه دوره را از سر گذرانده است: دورة بيزانس؛ که دورة طلايي شهر بوده، دورة کشمکش با همسايگان؛ از جمله با ايران و دورة برخورد با فرهنگ غرب و قدرت‌هاي غربي که تا جنگ جهاني اول ادامه داشته است. بعد از جنگ و در زمان آتاتورک آنکارا پايتخت مي‌شود و استانبول، که تا پيش از اين پايتخت يکي ازبزرگ‌‌ترين و مهم‌ترين امپراطوري‌هاي دنيا بود، به تعبير پاموک، تبديل به يک «باتلاق فرهنگي» مي‌گردد و استانبول پاموک چنين شهري است: شهري تاريخي اما تاريک. جايي که آدم‌ها به هم اعتماد ندارند و با خودشان بيشتر حرف مي‌زنند تا با ديگران. آدم‌هاي داستاني پاموک، ديالوگ‌هاي دروني خود را دارند و به ندرت پيش مي‌آيد که با هم حرف بزنند. مثلاً در کتاب سياه، که در آن مردي به دنبال زن گم‌شده‌اش مي‌گردد، ذهن يک آدمي‌زاده ، از طريق گفت و‌گوي دروني، واکاوي مي‌شود. آدمي‌زاده‌اي که، در همان حال که غصه مي‌خورد، هم ذهن خود را مي‌کاود و هم در بارة تاريخ و شهرش به شک و شبهه مي‌رسد.

   رمان « نام من قرمز است» راوي‌هاي بي‌شماري دارد، که هر کدام تنها با خود حرف مي زنند؛ خواه راوي سگ باشد، يا مرده و يا درخت نقاشي. پاموک چند بعدي مي‌بيند؛ او يک اتفاق را از ديد چند راوي بررسي مي‌کند و نشان مي‌دهد که از يک موضوع واحد برداشت‌هاي متفاوتي مي‌توان داشت. خواندن کتاب او مانند ديدن خود در آينه‌اي شکسته‌ و يا ديدن در آينه‌کاري‌هاي سقف يک مسجد است. در همان حال که همه‌چيز مي‌درخشد، تکه‌تکه و مبهم به چشم مي‌آيد و هر چيز در عين آن‌که خودش است مي‌تواند چيز ديگري باشد با همان عينيت. پاموک در جايي گفته است:« در بچگي هميشه فکر مي‌کردم يکي ديگر، عين من، با اسم من، ولي با پدر و مادرديگري در جايي از شهر زندگي مي کند.»

   زندگي کودکي پاموک، ناپايداري روزگار را به او آموخت. او در مرز سنت و مدرنيته بزرگ شد. خانوادة او به اتفاق ديگر خويشاوندان نزديک در يک ساختمان زندگي مي‌کردند؛ ساختماني پنج طبقه با آپارتمان‌هاي متعدد و اين شيوة ظاهراً مدرن زندگي بود. اما هيچ‌کدام از آن‌ها در آپارتمان خود را نمي‌بستند. در واقع آن‌ها خانواده‌اي گستردة و سنتي بودند که زندگي آپارتماني مي‌کردند؛ ولي نتوانسته بودند به اين روش زندگي خو کنند. خودش مي‌گويد:«علاوه بر وقايع کودکي و زندگي روزمره، ردپاي خاطرات چهار نقاش خارجي بر نوشته‌هاي او مانده است.» اين چهار نقاش در مرز افول امپراطوري عثماني و بر‌آمدن جمهوريت در استانبول زندگي مي‌کردند و در خاطرات خود بيم و اميد و ناامني آن روزها را به خوبي ترسيم کرده‌اند.

  کريستوفر دوبلگ تاکيد کرد که پاموک به سياق روايت خطي نمي‌نويسد و تعبير شرق و غرب را نمي‌پسندد و عقيده دارد شرق و غرب، گذشته و حال يک‌ديگرند. او عناصر مختلف را به هم مي‌آميزد و آن‌ها را جوري انعکاس مي‌دهد که هم خوانندة شرقي و هم خوانندة غربي از آثارش لذت ببرند و اضافه کرد پاموک اهل کافه و پاتوق‌نشيني نيست. او خودش را خارج از حيطة کارش، ادبيات، مطرح نمي‌کند. گرچه به عنوان روشنفکر موضع‌گيري‌هاي متعددي کرده است. از جمله، دو سال پيش در مصاحبه‌اي قتل‌عام ارامنه و کشتار کردها را محکوم کرد. ولي اين‌که خيلي‌ها، در ترکيه و شايد ايران، معتقدند علت اعطاي جايزه نوبل به او اين موضع‌گيري‌ها بوده است، سخت در اشتباه هستند و به قول ناصر زراعتي شناخت درستي ازفرآيند تصميم گيري براي اعطاة جايزة نوبل ادبيات ندارند. آثار پاموک به بيش از بيست زبان زندة دنيا ترجمه شده است. او پيش از گرفتن جايزة نوبل جوائز زيادي را از آن خود کرده بوده و چندين سال است که، در سراسر جهان، از سوي ادب دوستان ستوده مي‌شود واز مدت‌ها قبل پيش بيني مي‌شد، اين نويسندة فروتن و باشخصيت، نوبل ادبيات را دريافت خواهد کرد. گرچه سفير ترکيه،که به گفتة خودش از اوان جواني خوانندة آثار پاموک بوده، مي‌گويد برنده شدن پاموک او را شوکه کرده است؛ چون به ندرت پيش آمده نويسنده‌اي اين چنين جوان برندة اين جايزة بزرگ شود. سفير ترکيه خاطر‌نشان کرد که بعد از گرفتن جايزة نوبل راديکال، معتبرترين روزنامة ترکيه، در اقدامي نمادين، از پاموک درخواست کرد که براي يک روز سردبيري اين روزنامه را بپذيرد. درآن روز روزنامة راديکال بيشتر حاوي مباحثي چون روابط ملت‌ها، موضوعات هنري، اجتماعي، فرهنگي و مشکلات زيست محيطي بود و نه مسايل صرفاً سياسي و ديپلماتيک و اين نشان مي‌دهد آن چه براي پاموک اصل است، ادبيات و ادبيت است.  


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: